همه ما سال‌هاست در تهران زندگی می‌کنیم اما هربار که گذرمان به یک گوشه از این ابرشهر می‌افتد با داستان‌های شگفت و قهرمان‌های بزرگ و حیرت‌آوری مواجه می‌شویم. یکی از این مناطق، محدوده امامزاده اباعبدالله یا همان امامزاده عبدالله شهرری است.

منطقه‌ای که نمی‌شناختمش...

همشهری آنلاین: ریحانه عبدی، کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث: فضایی زیبا، که در ظاهر، قبرستان است اما با آن درخت‌ها و درختچه‌های زیبا، چه فضای دل‌انگیزی پیدا کرده است. محوطه‌ای زیبا که در ظاهر، قبرستان، اما سرشار از زندگی است؛ پر است از داستان‌های تاریخ‌ساز و حماسه‌ساز. هزاران‌هزار داستان همراه با افراد مختلف در خاک این مکان، مدفون شده‌اند. گرچه داستان‌ها هیچ‌گاه مدفون نمی‌شوند اما وقتی سراغی از آنها نگیریم دیگر داستان هم نخواهند بود و کم‌کم به افسانه تبدیل شده و به مرور زمان، از آن افسانه‌ها هم اثری بر جای نخواهد ماند و به فراموشی سپرده خواهند شد.

داستان‌هایی که هریک از آنها برای ما حکم پیشینه فرهنگی، اجتماعی، دینی، ادبی، هنری، سیاسی و... را دارند و در حقیقت، «هویت» ما را تشکیل می‌دهند؛ هویتی که نباید فراموش شوند، به هیچ‌وجه ...  برخی از این داستان‌ها هم حکم «عبرت» دارند و برخی هم دلربا هستند.

مدهوش عظمت امامزاده

وقتی پیش از همه، به شخص جناب «اباعبدالله حسین بن‌عبدالله ابیض» (امامزاده عبدالله) می‌اندیشیم مدهوش این عظمت می‌شویم؛ عظمتی که نشان از زحمات و سختکوشی امثال این بزرگان دارد در راه اعتلای فکر، اندیشه و فرهنگ مردم. فرهنگی که همه ما مدیون این اندیشمندان هستیم. بزرگانی که هم معنویت را به ما هدیه کردند هم مبانی و زمینه‌های زندگی صحیح مادی را برایمان به تصویر کشیدند. مادیتی که اگر هریک از انسان‌ها بدون اتصال به معنویت، رسیدن به آن را هدف بگیرند جز ورطه سقوط، مسیر دیگری بر سر راه نخواهند داشت. مادیتی که حتی از جزئی‌ترین موضوعات مثل حقوق حیوانات هم فروگذار نکرده و مترقی‌ترین مطالب را در همه زمینه‌ها در اختیار ما قرار می‌دهد. الحمدلله...

قبرستانی به وسعت بزرگان تاریخ

الحمدلله که در زمانی پا به عرصه دنیا گذاشتیم که می‌توانیم از برکات زحمت این بزرگان بهره‌مند شویم و اما سایر بزرگانی که هرکدام داستان‌های فوق‌العاده‌ای دارند که این گزارش، مجال پرداختن به آنها را ندارد اما امید داریم که در آینده بتوانیم به داستان‌های آنها نیز بپردازیم، بزرگانی چون:

 آسید علی مفسر (آیت‌الله‌العظمی سیدعلی حائری) : از علما و فرهیختگان بزرگ در زمینه فقه، عرفان، تفسیر و... و از شاگردان میرزای شیرازی.

 عماد الکتاب: از استادان بزرگ خوشنویسی عصر قاجار که ضمن فعالیت‌های مبارزاتی علیه استعمار، نقش پایه‌ای و ابتکاری در تبدیل خوشنویسی از یک هنر تجملی و اشرافی به یک هنر مردمی داشت.

  استاد حسین قوللر آقاسی : از استادان بزرگ نقاشی قهوه‌خانه‌ای

 سید ستون (پهلوان سیدابراهیم حسینی) : ورزشکاری که نهایتا پهلوان هم شد و با مرام پهلوانی خود در شبی سرد و تاریک، خانواده‌ای را از ماندن زیر آوار آلونک کاهگلی‌شان نجات داد و با ستون کردن بدن خود به‌جای ستون آلونک، به «سید ستون» ملقب شد.

  مصطفی دادکان (مصطفی دیوانه) :که بعد از سالیانی که عمر خود را صرف بزن‌بهادری کرده بود پس از واقعه‌ای سرانجام از آن زندگی بیهوده، نجات پیدا کرد و ادامه زندگی خود را صرف امور خیریه و روضه اباعبدالله علیه‌السلام و... کرد.
  ادیب پیشاوری: از ادبای بزرگ که در نوجوانی به تهران آمد و از سرآمدان این حوزه شد.

 دکتر سیدجعفر شهیدی: استاد بزرگ، ارزشمند و متبحر حوزه تاریخ اسلام و ادبیات فارسی.

  دکتر یدالله سحابی: از اعضای بزرگ و برجسته نهضت آزادی که خدمات زیادی به کشور کرد و برای ارتقا و حرکت رو به جلوی انقلاب، خدمات شایانی داشت.

شهدای ۱۶آذر ۱۳۳۲ و در کنار آنها بانوی بارداری که بی‌گناه، همراه با طفلی که در بطن داشت در همان حادثه به شهادت رسید.  و چه داستان‌هایی که این مکان از ایل قشقایی و مقاومت و مظلومیت آنها در دل خود دارد.

منطقه‌ای که نمی‌شناختمش اکنون تبدیل شده است به فضایی پر از اندیشه و تفکر. منطقه‌ای که تا دیروز نمی‌شناختمش امروز برایم تبدیل شده است به یک دوره درس تاریخ، یک دوره درس معنویت، یک دوره درس هنر، یک دوره درس سیاست، یک دوره درس مقاومت که من فقط شمه‌ای از آن را تجربه کرده‌ام و به این می‌اندیشم که سرتاسر این شهر و بلکه این مملکت پر است از منطقه‌های ناشناخته‌ای که چنین اسطوره‌هایی را در خود جای داده است؛ اسطوره‌هایی که اتفاقا افسانه نیستند و واقعیتند.

منطقه‌ای که نمی‌شناختمش...

بر خود می‌بالم با این پیشینه و با خود می‌اندیشم که چگونه از اینهمه درس، چکیده‌اش را برگیرم و در زندگی و آینده خود و کشورم جاری کنم تا همگی از این برکات، تجربیات و زحمات، بهره بیشتری ببریم. به‌امید شناختن و ارج نهادن علمی و عملی این افتخارات و عبرت گرفتن از درس‌های ملی‌مان.

***

زهرا سادات حسنی:

گنجی نهان در شهرری

 امروز پنجشنبه بود. می‌گویند پنجشنبه‌ها زیارت اهل قبور، ثواب دارد؛ اما امروز آمده بودیم آرامستان امامزاده عبدالله(ع) نه فقط برای زیارت امامزاده یا اهل قبور؛ امروز یک روز ویژه بود برای من و خانواده‌ام، برای شناختن هویت شهرم.
تور تهران‌گردی هم حکایتی دارد. آدم را جاهایی می‌برد که اصلا به مخیله ات هم خطور نمی‌کند چه خبر است. فکر می‌کردیم بعداز زیارت امامزاده، قرار است قبر چند شخصیت مهم دوره قاجار و پهلوی را ببینیم.

با بچه‌ها آمدیم، کلی خوراکی وتوپ فوتبال و چند تا بازی نشستنی آورده بودم که مبادا بچه‌ها خسته شوند و بهانه بگیرند، البته با کلی لباس گرم. نمی‌دانستم قرار است یک کتابچه تاریخ ایران بشنویم. دیدن شجره نامه امامزاده‌ها همیشه برایم جالب بود، به‌خاطر نزدیکی زمانشان با زمان حضور ائمه(ع)، اما برایم ملموس نبود. امروز قبور کسانی را دیدم که فاصله زمانی زندگی‌شان با زمان زندگی من همان‌قدر کوتاه بود که امامزاده‌ها و امامان.

این برایم خیلی قابل لمس بود، قبر هرکدام را که می‌دیدم و روایت‌شان را که می‌شنیدم گویی آنها را می‌بینم که چه می‌کنند. از قبرستان تخت فولاد چیزهایی شنیده بودم، حرم حضرت عبدالعظیم(ع) هم رفته بودم و دیده بودم قبور علمای بزرگی را که اطراف حرم دفن هستند اما به چشم خودم شخصیت‌های معروفی را که فقط نامشان را در کتاب‌های تاریخ دیده بودم و روایت هایشان را شنیده بودم از خوب و بد، بزرگ و کوچک، ظالم و مظلوم یک جا در کنار هم ندیده بودم.
همان اول صحن بزرگ، روبه‌روی امامزاده، قبر ۷شهید جوان مدافع حرم بود، جوانِ جوان؛ آنقدر جوان که همسرم پرسید تاریخ تولدشان را درست می‌خوانم؟ بله، درست خواندی، خیلی از شهدای مدافع حرم زیر ۲۵سال هستند.

دور تا دور صحن، مقبره‌های خانوادگی است که نشان از قدمت آرامستان می‌دهد. برایم جالب بود که داریم وارد یکی از این مقبره‌ها می‌شویم، نه فقط داخل اتاقی که چند تا قبر باشد، بلکه داخل سرداب _ نمی‌دانم چرا قدیم رسم بوده مرده را در سرداب دفن می‌کردند_ یک زیرزمین تنگ و تاریک با سقف‌های گنبدی و کوتاه و پله‌های بلند وخطرناک. نگران بچه‌ها بودم که چطور از پله‌ها پایین بیایند. من ترجیح می‌دادم اصلاً بچه‌ها از این پله‌های خطرناک پایین نیایند؛ ولی وقتی فهمیدم آنجا کجاست خدا را شکر کردم که همسرم تک تک بچه‌ها را داخل سرداب برد.

منطقه‌ای که نمی‌شناختمش...

 آیت‌الله سیدعلی حائری معروف به آقا سیدعلی مفسر از آن علمایی بودند که با ورودشان به یک شهر، شکل شهر تغییر می‌کند. از جلسات تفسیر قرآن که در مسجد برای طلبه و بازاری‌ها تشکیل دادند تا سر و سامان دادن به جلسات روضه خانگی. خلاصه آنقدر بزرگ که بعد از وفات‌شان یکی از علما به همراه آقا صاحب‌الزمان سر مزار ایشان حاضر شده‌اند. آن سرداب قدمگاه آقاست.

بعد از نماز ظهر و عصر نشستیم پای صحبت تولیت امامزاده. بچه‌ها خسته بودند، یکی‌شان رفت پشت جمعیت یواشکی چرتی زد. دو تا کوچک‌ها با هم بازی می‌کردند و البته بیشتر سر به سر هم می‌گذاشتند و من مرتب و مشغول ساکت کردن آنها بودم، اما صحبت‌های حاج آقا علی رضایی آنقدر جذاب بود که پسر بزرگم را سراپا گوش کرده بود. از تاریخ زندگی خود امامزاده عبدالله تا تعداد علما و افراد مشهوری که این اطراف دفن هستند. امامزاده عبدالله با چهارنسل به امام سجاد(ع) می‌رسند؛ نمی‌دانم چرا تا به حال به زیارت ایشان نیامده بودم با اینکه بارها و بارها حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) را زیارت کرده بودم.

 چقدر خوب شد؛ احساس می‌کنم یک گنج پیدا کرده‌ام نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم.  اما این حرم، فقط همان صحن ورودی نبود؛ دورتادور بقعه مبارکه، قبرستان بود. طوری که اگر مجبور می‌شدی یکی از بچه‌ها را ببری سرویس بهداشتی، باید کلی میگشتی تا ببینی کاروان کجا رفته و در کدام گوشه این آرامستان، برگی از تاریخ تهران و ایران یکی ۲قرن اخیر را ورق زده است. خدا را شکر که پسر بزرگم صحبت‌های راهنمای کاروان را ضبط کرد و چیزی از دست ندادم.

آدم‌های مهمی که فقط در کتاب‌ها بودند، حالا اسمشان را که روی یک تکه سنگ قبر می‌خواندم، تک‌تک جلوی چشمانم ظاهر می‌شدند. از زیبایی‌های این سفر چند ساعته زیارت قبر آیت‌الله جعفر شهیدی بود. وقتی راوی از گفته‌های ایشان می‌گویند صدای‌شان با آن لهجه زیبا و دلنشین در گوشم طنین انداز می‌شد.

بعضی قسمت‌های قبرستان انگار تعمیر شده بود اما قسمتی از آن به شکل قدیمی و دست نخورده باقی مانده بود؛ ازجمله قبرستان تیفوسی‌های سال۱۳۲۰ با آن داستان غم‌انگیزشان. از عالم، هنرمند، رجل سیاسی، خطاط، نقاش، همه در کنار هم آرمیده بودند، اما بعضی قبرها در آستانه نابودی. نمی‌دانم چرا دیدن قبر کسی که قبلا زندگی‌اش را خوانده‌ای مثل دیدن یک آشنای قدیمی لذتبخش است، انگار با او انسی داری و مدتی در زمان او زندگی کرده‌ای.

کاش بیشتر مراقب قبرها و داستان‌هایشان باشیم. اگر این قبرها از بین برود شاید کسی دیگر داستان سید ستون را نشنود، شاید دیگر کسی این پهلوان باستانی‌کار شهر را به یاد نیاورد که یک شب تا صبح ستون شده بود برای خانه ۲بچه یتیم.
داستان از خودگذشتگی ورزشکاران شهرم. ورزشی که با غیرت و معرفت عجین است. یا مرحوم چلیپا، آن نقاش و نقالی که هنر قصه‌گویی و نقاشی‌اش کار صدتا فیلم و سریال عاشورایی را می‌کرد برای بچه ها.

کاش مادر خوبی باشم. مادر خوب، فقط به فکر لباس گرم و خوراکی و جای خواب فرزندش نیست. اگر فرزندانم ندانند در چه شهری زندگی می‌کنند، اگر ندانند ساکنان دو سه قرن اخیر خانه‌هایشان چه کسانی بوده‌اند و چه تأثیری در امروز آنان گذاشته‌اند، حق مادری را ادا نکرده‌ام. خودم بخوانم، بفهمم، قدر بدانم و بگویم برای فرزندم. کاش مادر خوبی باشم.

***

مریم مشکی:

عبرت‌هایی از خفتگان در گور

معمولا در شهرها و روستاهایی که امامزاده‌ای در آنجا به خاک سپرده شده در جوار آنها افراد دیگری دفن شدند و کم کم قبرستانی در آن محدوده شکل گرفته است. قبرهایی که برخی از آنها مردم عادی هستند و برخی افراد سرشناس و از بزرگان آن شهر و دیار که سرگذشت هر کدام از آنها گوشه‌ای از تاریخ کشور عزیز ما را می‌سازد. یکی از این امامزادگان واجب‌التعظیم امامزاده ابوعبدالله معروف به امامزاده عبدالله در شهرری است. در جای جای صحن‌های متعدد و وسیع این امامزاده افراد زیادی از قشرهای مختلف آرمیده‌اند.

از آیت‌الله سیدعلی حائری معروف به آسد علی مفسر که امام زمان‌(عج) به زیارت قبر ایشان رفته‌اند تا مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه و دکتر عبدالله حامدی از بنیانگذاران سرم‌سازی‌ رازی که در اثر تیفوس درگذشت و سران ایل قشقایی و سیاستمداران و هنرمندان و ورزشکاران که هرکدام در گوشه‌ای به خاک سپرده شده‌اند. آنچه ما در بررسی سرگذشت هریک از این افراد به آن پی می‌بریم چند چیز است که می‌توانیم از آن در زندگی فردی و اجتماعی خود بهره ببریم. ۱.  معنویت
۲.  توجه به مردم
۳. حفظ خود و جامعه در مقابل هجوم دشمنان.  

توجه به این موارد می‌تواند ما را در تشخیص راه صحیح و حرکت سریع‌تر به‌سوی حق یاری نماید. فاعتبروا یا اولی الابصار.

***

عاطفه خاکسار، دانشجوی دکترای نانو فیزیک:

از آنکه تو خوب می‌دانی /  تا آنکه خدا خوب می‌داند

پنجشنبه جالبی بود؛ «مرور سرگذشت افرادی که برخی از آنها، ده‌ها سال است که زیر خاک آرمیده‌اند. در  زمان حیات‌شان بروبیایی داشتند و حالا در کنج حیاطی در گوشه آرامگاهی، بی‌صدا خفته‌اند که ظاهر آن خفتن است و ما از باطنش بی‌خبریم.

از آیت‌الله مفسر تا سیدی که به حقیقت رسید و شانه‌اش ستون خانه بی‌نوایی گشت. مصطفایی که از مرز باریک دیوانگی و عقل، به سلامت سرمنزل مقصود راه پیدا کرد. بیدارانی که جلوی ظلم ایستاده، مدال شهادت را به سینه چسباندند و سایر بزرگان خفته در آن خاک، از هنرمندان تا علما، سیاستمداران و دیگر نقش‌آفرینان پیشین عرصه دنیا. تمام این افراد در سایه شخصی بزرگ از نوادگان حضرت سجاد(ع) آرمیده‌اند. فضای بالای قبرها آرام است و افراد بی‌محابا از یکی بر دیگری گام می‌نهند که در واقع از روایتی به روایت دیگر رفته و تاریخ را زیر گام‌هایشان مرور می‌کنند.

کسی از ساکنان زیرین خاک اطلاعی ندارد. چه بسا آنان طعم مسیری را  چشیده‌اند که ما از آن بی‌خبریم و حرف‌ها دارند با بی‌تجربگانی مثل ما، چه راه‌ها که نباید برویم و می‌رویم و چه کارها که باید انجام دهیم و نمی‌دهیم. امید است بیداری قبل از بیداری رخ دهد.

کد خبر 737479

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha